- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت عباس علیهالسلام
ای سـورۀ طـاهـایِ دلآرای سـهسـاله سردار حـرم مـاه عـموهـای سـهسـاله ای سرو علی حاصل آرامی هر رود عطر دَم طاووس حرم مهدی موعـود کـرار دو عـالم صد و ده سـورۀ اسرا ای محرم “لا حول ولا ” عالی واعلی ای روح دعـــاهــای مــدام دل مــولا آوای سـحــرهـا و مَــه کـامـل مـــولا آلالـۀ آل الـلـهـی و ســـودۀ الـــمــاس ای گوهر علم و کرم و هـالۀ احساس هم راه صراطـی و هـمی راه کـمـالی هـم اسـوۀ دلـدادگـی و روح وصـالـی مسـرورم اگر که دهـی آمال سـرم را گردم صدوده دور دگر دور حـرم را آمـــادۀ دلـــدادگـیام ای دل و دلـــدار در معرکه کی سر دَهَم ای مرد علمدار
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
آواز عـشق بیتـو صدایی نداشـتهست قبل از تو عشق راه به جایی نداشتهست جـان ادب بـدون تو نـایی نداشـتـهست دنـیای بیتـو هـیچ صفـایی نداشتهست با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند غـم را ز قلبهای مـحـبـان قـلـم زدند نام تو اولـیـن قـسـم پـاک عـالـم اسـت ایمان تو شبـیه قـدمهـات مـحکـم است در حسرت لبان تو لبهای زمـزم است از تو هرآنچه میشنوم باز هم کم است نامت ز کـودکی به لب ما تـرانـه بود عـبـاس عـشق بود عـلـمها بـهـانه بود ای سر به زیر پـیـش تو والا مـقـامها ای مــقــتـدای قــاطــبـۀ بــا مــرامهــا بــالاسـت پـرچــم تـو کــنــار امـامهـا لال انـد در مـقــابـل مـدحـت کــلامهـا در راه عشق چیره به بیحاصلی شدیم گـفـتـیم یا حـسین و ابـوفـاضـلی شدیـم در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی در شهر درد کوچۀ باب الـشـفـا تویی آئـیــنـۀ تــمـام قـد مــرتـضــی تــویـی تـفـسـیـر عـبـد صـالـح بـیادعـا تـویی ما شیـعه ایم و کار جهان شد به کام ما در هر نـمـاز سـمت تو باشد سـلام ما در مهد نور شهره به قرص قمر شدی در دلـبـری ز اهـل هـنـر با هـنر شدی هر جا نبـرد بود تو مرد خـطـر شدی ضرب المثل برای دل پر جگـر شدی مصداق با شـکـوه ابـالـفـضل میشود پـژواک لـفـظ کـوه ابا لـفـضل میشود جای تو هـست در دل تـقـدیـر کـربـلا با تو حـمـاسی است مـزامـیـر کـربـلا زیـبـاتـر است با تو تـصـاویـر کـربلا کعـبـهست زیـر سـایـۀ تـأثـیـر کـربـلا محشر که دستهای تو باب شفاعت است سینهزن تو را چه خیال از قیامت است دست کـریم خستۀ بـخـشـش نـمیشود وقت عـطا مـعـطل خواهـش نمیشود عـبـاس جز به نـور سـتـایش نمیشود فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود چـرخـیـده کـارها ز طـفـیـل کـریـمهـا عـبـاس بـوده مُــرشـد خـیـل کـریـمهـا ای سـایـهسـار عـالـمـیـان پـرچـم شـما ای تکـیـهگـاه پـیـر و جوان پرچم شما بـالاست تا ابـد به جـهـان پـرچـم شـما راه بـهـشـت داده نـشـان پـرچـم شـمـا زائر رسیـد صحـن تو و رستگـار شد شهـر بهـشـت در حَـرمت آشـکـار شد این دستها که رو به ضریحت دراز شد از روزگـار سـفـلـۀ دون بـینـیـاز شد نـامت کـلـیـد بود و در بـسـته بـاز شد عباس گـفـتم و همه جا چـارهسـاز شد یا کاشف الکروب ببـین دل شکستهایم تـنهـا به آسـتـان شـما چـشـم بـسـتـهایم سوگـند بر خروش فـرات و خجـالـتت بر چـشمهای خون زدۀ پر جـراحـتت بـر گـریـۀ حـسـیـن زمــان شـهـادتـت مبـهـوت مـانـده کربـبـلا از حـمـایـتت روح القدس به خامۀ خامـم نگـاه کرد مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
جهان عـشق مُـرید مـرام عباس است ادب همیشه در عالم به نام عباس است طـبـیـب درد تــمــام مـذاهـب عـــالــم کـبـوتـرانه، شـفـا جـلد بام عباس است شنیده از لب مولای خود به نفسی انت چه جمله بهتر از این در مقام عباس است قیامت از همه سرها سر است بیتردید بهشت باغچه ای زیر گام عباس است "خدا به طالع او مـهـر پـادشاهی زد" هرآنکسی که غلام غـلام عباس است قـیـام کـرده به پایـش قـیـامـت کـبـری قسم به عشق قـیامت قـیام عباس است کـسـی نـدیـده کـنـار حـسین بـنـشـیـنـد مطیع محـض امامت پیام عباس است فراز کـعـبه بـلـندای خـطبهاش فرمود که طوف بیت به گرد امام عباس است دوبـاره سـائـل هر سـالـه آمـده بر در و مستـمـنـدِ جـواب سلام عـباس است
: امتیاز
|
مدح و مبارزۀ سیدالشهدا و حضرت عباس علیهم السلام
وقت میدان شده عباس و حسین در صف جنگ عرصه بر لشکر دشمن شده زین حمله به تنگ رجز هـاشـمیان روی لب و حـمـله ورند حمله از هر دو طرف بر سپه کوفه برند مـرد مـیـدان نبـردنـد و غـیـور عـربـنـد هاشمی زادۀ با غـیرت و اصل و نسبـند تیغ حیدر به کف و سوی عـدو میتازند حین یک ضربه خود، کار دو صد میسازند شاه عطشان جهان حضرت سلطان عرب وسط مـعـرکه گـردیـده مـبـارز بـطـلـب عَـبـدُودها همه از یـورش او پا به فرار یک تنه تشنه درآورده از این کوفه دمار فکند روی زمین دست و سر و پای عدو جوی خونی به زمین گشته روان از پی او اسب او شـاهـد رزم پـسر فـاطـمه است این زبان بسته نگاهش به نگاه همه است یک برادر به صف میـمنه یـورش ببرد دیگری میـسره بر تـیغ دو پـیکـر سپـرد پشت هر صف شکن از ضربت او میشکند لرزه بر حـرمـلهها با نگـهـش میفـکـند رجـز ســاقـی لـب تـشـنـه شـنـیـدن دارد رزم سـردار حـسیـن ارزش دیـدن دارد مثل حـیـدر به سـر زین فـرس جا کرده در بـیـابـان بـلا یک تـنـه غــوغـا کـرده هـم عـلـمـدار حـسیـن باشد و آب آور او طول عمرش به وفا در همه جا یـاور او بیبـرادر نخـورَد آب و نگـویـد سـخـنی مثل یک روح که نشسته به دو قاب بدنی کـس جـلـودار ابـالـفــضـل دلاور نَــبُـوَد مثل عـباس و حـسین یار و بـرادر نـبُوَد یک سپاهـی نـتـواند که حـریـفـش بشود پـنجـه در پنـجـۀ دسـتان شریـفـش بـشود هر که آیـد به مقـابل، به نگـاه پس برود ضربه ناخورده هراسان شده واپس برود مگر از سمت کمـینگاه به قـفـایش بزنند یا که از زیر فرس ضربه به پایش بزنند لشکـری غـرق تحـیّـر شده رزم آوریش الامـان از غــم بـیآبـی و بییـاوریاش شرح جنگ آوری و یورش عباس و حسین سروری گو به کنار الم و شیون و شین
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
انـا فـتـحـنـای خـدا یعـنی ابالـفـضل بی دست و فوق دستها یعنی ابالفضل هرکـس گـرفـتـار آمده آسـوده باشد دارالادای قـرض ما یعنی ابالفضل یا کاشف الکرب الحسین ما کلید است رمـز قـبـولی دعـا یـعـنی ابالفـضل نیم دلش وقف حسن نیمی حسین است جمع شجاعت با سخا یعنی ابالفضل دست ردش را ارمنی ها هم ندیـدند با هر غریـبه آشـنا یـعـنی ابالفـضل هرجا که شد حرف از کرم یعنی حسن جان هرجا که شد حرف از وفا یعنی ابالفضل بر شأن او کل شهیدان غبطه دارند بـالا نـشـیـن اولـیـا یـعـنی ابالفـضل اصلا علی را در وجودش جمع کردند آئـیـنـۀ حـیـدر نـمـا یـعـنی ابالفضل یـاد قـدیـمـی ها دوبـاره دم گـرفـتـیم سقای دشت کـربـلا یعنی ابالـفـضل دستش جدا شد تا که بال و پر بگیرد یعنی مـقـام شـافـع مـحـشر بگـیـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
مثل آشوبی که یک توفان به دریا میدهد درد، گاهی شکـل زیبایی به دنیا میدهد ابـرهـا را میبـرد تـا سـیـنـۀ دریـا ولـی حسرت یک قطره باران را به صحرا میدهد عشق با هـفـتاد خوانـش امتحانت میکند سنگ هم باشی خودش را در دلت جا میدهد یک نفر مثل تو عهدش را به آخر میبرد یک نـفـر در ابـتـدای ماجـرا وا میدهـد از همان اول تو، تنها مرد میدان بودهای! عشق کاری دست «آدمهای تنها» میدهد مادرت از غـربت این روزها کم میکند یک پسر مثل تو را وقتی به زهرا میدهد میروی و اسب ها از دلهره رم میکنند دشت امشب یک نفس بوی خدا را میدهد آن خـدایی که زمـانی تـشـنگی را آفـرید غیرت و مردانگی را هم به سقا میدهد!
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
آغاز كردم شعـر خود را با اباالفضل اذن ورودم در غـزل شد يا اباالـفضل مـثـل خـدا، مثـل محـمّـد، مثـل حـيـدر بینقـص، بیمانند، بیهـمـتا اباالفضل
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل! ای قـبـلـه گـاه شاعـر بـیـدل اباالفضل! تو صاحـبم هـستـی و من تنهـا رعیت
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
عـبـاس عـاشقی است که هـمتا نداشته کس تاب درک عـاشقـیاش را نداشته محـرابِ ابـروان ابالـفضل قـبـله است گـیرم که شهـر، صحـنِ مصلا نداشته از جای مُهرِ روی جبینش مشخص است شب ها بجـز عـبـادت و نجـوا نـداشته عـلامــه بـود، آیـت حـق بـود او ولـی نـزد حـسین، دست به فــتـوا نـداشـتـه باب الحسین گشته و کس جز طریق او راهـی بـه ســوی مـنـزل آقـا نـداشـتـه مدحش همین بس است اگر هم که منصبی جـز نـوکـری زیـنـب کـبـری نـداشـته خُلق و مرام و معرفتش ارث مادری است اُمُّ الـبـنـیـن به وصفِ ادب تـا نـداشتـه یا مرتضی علی رجزش بود وقت جنگ مـثــل پــدر ز واقـعـه پــروا نـداشـتـه چون رعد، بین جنگ سرِ کفر میزده یـعــنـی شـکـار وقـت تـقــلا نــداشـتـه هرکس که سر زده است به کویش نوشته است در خـانـهاش به غـیـر بـفـرما نـداشـته تأثـیر تکّـه نـان سـر خـوان نـذریاش دارُالـشـفـای حـضرت عـیـسی نداشته بـاور اگر نمیکنی... از ارمنی بپـرس طـوری شـفا گـرفـته که حـاشا نداشته حـتـی خــدا بـه قـدر گـدایـان کـوی او شب زنـده دار در شب احـیـا نـداشـتـه رحمت به سائلی که ز دستان باده ریز جز معـرفـت به دوست تقـاضا نداشته میخواستم زبـان بگـشایـم به مـدح او ظـرفـم برای مـنـقـبـتـش جـا نـداشـتـه قبرش چقدر کوچک و تنگ است پس چرا؟! سـقـا مگـر که قـامت رعـنا نـداشتـه؟! گفـتند تشنه بود حسین و...نخورد آب عـباس عـاشـقی است که هـمتا نداشته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها تا عـطـر تو آمـد غـزلـم بـال در آورد آزاد شد از قـیـد زمـانـهـا و مـکـانهـا میرفت فرات از عطش عشق بـمیرد بخـشید نگـاه تو به خـونش جـریـانها مست تو فقط خـیمۀ بیآب نبوده است از دست تو مستند همه مرثیه خوانها مشک تو که افـتاد دل فـاطـمه لـرزیـد خاک همه عـالم به سر تیر و کـمانها این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه این بـیت چه باید بـکـنـد در غـم آنها ای هر چه امان نامه ببیـنید و بسوزید این دست رد اوست بر این گونه امانها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای از هــمــه انـبـیـا درودت ای روح ائـمــه در وجـودت عـالـم همه بـر در تـو سـائـل فرزنــد علــی! ابوالـفضائل! شمشیر حسین و شیـر حـیدر سـر تا بـه قـدم حسیـن دیگـر رخـسـار تـو مــاه آل هــاشـم خـود مــیـر سـپـاه آل هـاشـم عشق از نفست وضو گرفته خـون از رُخـت آبـرو گرفته اوصـاف تو بهـترین عـبادت هر روز تـو را شـب ولادت پـایـنـده ز تـوست تـا قـیـامت تـوحـیـد و نـبـوت و امـامـت ایــثـار، چــراغ مـکـتـب تـو دانـش زده بـوسـه بـر لب تو شد عـلم ز دور شیـرخواری با شـیـر بـه سیـنـۀ تو جاری ای چـــار ولـــی مـعــلـم تـو ذات ازلـــی مـــعـــلـــم تـــو در پـیـش تـجـلّــی جــمـالـت حـرفـی نـزدنـد از کــمـالـت تو علم پـدر بـه سیـنـه داری تا عـرش خـدا زمیـنـه داری ای دست عـلـی در آستـیـنت آیــیـنــۀ کــبــریــا جــبـیـنـت تـو تـشـنـه و آب را حـیـاتـی مـصـبـاح سـفـیـنـةالـنـجـاتـی ای قـلـب حـسـیـن حـائـر تـو زهرا شب جـمـعـه زائـر تـو فرزند دو فـاطـمه اباالـفـضل نازد به تو عـلـقـمه اباالفضل تـــو آیــنــۀ خــدا نــمـــایــی تــو پشـت ولــی کـبـریـایــی عــالــم هــمــه یــادوارۀ تــو هــر روز بــود هــزارۀ تــو مــدح تـو کـنـد امـام سـجـّـاد این قدر و شرف مبارکت باد پـرواز تـو در همــه زمانها با خـیـل مـلک در آسـمـانها تـوحـیــد، تــمـام سـیــرت تو سرمشـق هـمـه بـصیـرت تو وقــتـی کـه مـیـان آب بـودی لبخـنـد به تـشـنگـی گشـودی دریـا بـه وفـات آفـرین گـفت در وصف تو آب، اینچنین گفت حـقـا کـه تـو نجــل بوتـرابی لـبتـشنـۀ تـشنـگــی در آبـی دریا ز غمت به پیچ و تاب است داغ لب تـو به قلب آب است تـنهــا نــه ز آب درگـذشـتـی یک لحظه ز جان و سر گذشتی ای ســورۀ آیـــهآیـــۀ نــــور وی صحن و سرات، قبلۀ طور دست هـمـگـان بـه دامـن تـو قــــرآن ورق ورق تــن تــو میـراث شجـاعـتت ز حـیـدر ارث ادبـت بــــود ز مــــادر دنیا به هزار رنگ و نیرنگ بگـرفت ز حیله راه تو تنگ آورد خـــط امـــان بـــرایـت کز جان جهـان کـنـد جـدایت او را ز درت به خشم راندی در یاری دوست جان فشاندی پـیـوستـه حسین را تو دستی تا حشـر بـر او بـرادر استی هـرچند که هـستیات فدا شد دست و سرت از بدن جدا شد روزی کـه امـام عـصـر آیـد بـر خلــق، ره فـرج گـشـایـد میبـیـنمت ای حسین را یار آن روز تویی بر او علمـدار آن روز تـو بـا لوای نصری صاحب عـلم امـام عـصـری "میثم" به ثـنات خـو گرفـتـه از خــاک تـو آبـرو گـرفـتـه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای نــور عـظـیـم رسـتـگـاری وی در دل و جان زلالِ جاری ای بـستـه دو دیـده بر دو دنـیا وا کــرده نـگـاه سـوی عُـلـیــا جـنـّات نـعــیــم نـیـّت تـوسـت هـم خُـلـد برین هَـمـیَّت توست ماه از سـحـر تو وامـدار است مِهر از نگهِ تو شرمسار است شب از پر گـیـسوی تو خـیزد از پـلک تو صد ستـاره ریـزد تـوحــیـد ز چـشــم تـو بـبــارد خــورشــیــد ولایـت تــو دارد وقـتی که تو میکـنی مناجـات بر عـرش خـدا کـند مـبـاهـات هـنـگـام قـیـام تـو به مـحـراب دلـهـا شــود از نـمــاز تـو آب از هــمـّـت نـــالـــۀ بــلــنــدت وز دولـت گـیـسـوی کـمـنـدت مـحـراب بـه پـیـچ و تـاب آیـد مَــــه دیــــدنِ آفـــتـــاب آیــــد ای عــالِـمِ غـیـب و الـشـّهــاده وی حـضرت واجب الاطاعَـه حالاتِ تو از عـلی نشان است سجّاده تورا کشان کشان است شـب تــاب عــبـادتـت نـــدارد جـز اشـک، سـعـادتـت نـدارد در راه خــــدا، قــــــوام داری اِقـــدامِ عــلــَی الــــدّوام داری تـزکـیـّۀ نـفـس شـیـوۀ تـوسـت تـطـهـیـرِ نـفـوس میـوۀ توست بـر سـاحـتِ اقـــدس امــامــت تـحـبـیـبِ قـلـوب در مــرامـت ازبس که تو صاحب احترامی بـا پــنــج امــام هــم کــلامــی بـا ایـنـکـه پـیـمـبـری، نـدیـدی ایـن پـنـج امــام را تـو دیــدی ایـــام عــلــیِ مـــرتــضــی را دوران امـــام مــجــتـــبــی را هــمـراه حـسـیـن تــا شـهـادت هــمـراز عـلـی نـه تـا اسـارت آغــوش تــو آســمــان انــجــم بـر دوش تـو بـود امـام پـنـجـم یـا حـضـرت نـافـذ الـبـصـیـره چـشـمـان تو مَحـرمُ العـشـیـره دل را ادب تـــــــو درس داده جـان را دو لب تـو درس داده دانـم ز چـه عـبـد صـالحـی تو زیـرا به حـسـیـن مـادحـی تـو بـیتـو نــتـوان ز یــار گـفـتـن وز رحـمـت کــردگـار گـفـتـن صد خطبه ز مطلب تو میریخت یا سیـدی از لـب تو میریخت در فـضل تو ای ابـوالـفضائـل این بس که تویی علی خصایل گــر شـیـرِ خــدا سـپـر نــدارد هـمچـون تو کـسی پـسر ندارد هـنـگـامـۀ جـنـگ سـرفـرازی شمشیـر به دست توست بازی صــفــیــن بــرای دوسـتــانـت شـد شـاهــد رزم بــی اَمــانـت مسبـوق به سابق است رزمت صیّـادِ دقــایـق اسـت عـزمـت ای ماه به پیش چشم خـورشید صفینِ تو بود خوش درخـشیـد شمشیر تو هر طرف که چرخید تا عـمـقِ سـپـاه خـصم لـرزیـد ای قـالـع قـاسـطـیـن ابـالفـضل وی قـاتـل مـارقـیـن ابالـفـضل ای دشمـنِ مشرکـیـن ابالفـضل وی خـصـم منافـقـیـن ابالفضل وصف تو شجاعت است و هیبت مدح تو اطاعت است و بیعـت مـحــبــوب دل پــیــمـبــرانــی مـحـصـول بـیـوت صالـحـانـی از نـاحـیـۀ پــدر عــظــیــمــی وز مـادریات عجب کـریـمی گـر اُمِّ بـنـیـن تـو راست مـادر زهـراست تو را چو سایـۀ سر با ایـنکـه کـنـیـز آل طاهـاست در مـادر تو شکـوه زهـراست وصف تو هر آنچه بیحساب است از فـاطـمـۀ بـنـی کـلاب اسـت مـانـنـد تـو کـس نـمـک نـدارد بــال و پــر تـو مَـلـک نــدارد ای روح تو چون روان خـیمه دسـتـان تـو سـایـبـان خـیــمــه تـا لحـظـۀ آخـر ای عـلـمــدار بودی ز حـریـم حق نـگـهـدار آنکه ز قـبـیـلهات نـشان داشت از بـهـر تـو نـالـۀ امـان داشت بـس غـم به رخِ عـبـوست آمد اخـلاص به دست بـوسـت آمد ای ســایــۀ تــو اَنـیـس زیـنـب هم صحبت و هم جَلیس زینب تو عـشـقِ تـمـام اهــل بـیـتــی امّــیــد خــیــام اهــل بــیــتــی تـو مـاه مـنــیــر هــل اتــایــی تـو کـاشـفِ کـربِ کــربـلایـی اطراف حـرم چـنان حـصاری از خـصـم کـه واهـمـه نـداری آب آورِ مــن سـقــایــتــی کـن بر تـشـنـه لـبـان عـنـایـتـی کن بیمشک مرو در این هماوَرد گر آب نـشد به خـیـمه برگـرد طـفـلان همه ذکـر تو بگـویـند در زمــزمـۀ عـمـو عــمـویـنـد ای مـاه مـگـو که شـرمـگـیـنـم بـیدسـت نَـیـُفـت بــر زمـیـنـم افـسـوس تـو را مُـجـاب دیــدم )چـشـمـان تو را پُـر آب دیدم( از بس که رخ تو غرق خون است ماه از سر عرش واژگون است ای مـیـر غـریبِ دل شـکـستـه زهـرا بـه کـنـار تـو نـشـسـتـه مـظلـومـۀ عـشق یـاور توست زهـرای شهـیـده مـادر تـوست
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
كـلید قـفـل مشكـل هاست، عـباس به مردی شهرۀ دنیاست، عـباس مروّت، ریزهخوار خوان لطفش فتوّت، صورت و معناست، عباس حـسین بن عـلـی را عـبد صالـح ولی بر مـاسوا مولاست، عـباس بـه دشـت كــربــلا، آرامـش دل برای زیـنب كـبـراست، عـبـاس بـود بــدر مـنــیـر هـاشـمــیــون كه زیباتر، ز هر زیباست، عباس بـزن بـر دامـنـش دسـت تـوسـل كه در جود و سخا آقاست، عباس اگـر چـه زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن اسـت ولیكن مادرش زهـراست عباس
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
عمریست که گریان ابالفضل و حسینیم ما بیسر و سامان ابالفضل و حسینـیم گـویـیم بـه آوای جـلـی بر هـمـه دنـیـا ای قـوم مسلمان ابالفضل و حـسـیـنـیم تا اینکه مـداوا بشود این دل پُـر زخـم مـا در پـی درمـان ابالفضل و حسینیم هر دل که پریشان شده دلدادۀ یاریست صد شکر پریشان ابالفـضل و حسینیم با یک نگـه مـادرتـان در همه اوقـات بر سفـرۀ احسان ابالفضل و حـسیـنـیم دیـدیـم که اشک غم او شست گـناهان ما در یم غـفـران ابالفـضل و حـسینیم در مشهـد سلطـان همه در کـربـبلایـم زوّار خـراسـان ابالفـضل و حـسیـنـیم ای کاش ببـینـیم که در یک شبِ جمعه ما زائر و مهمان ابالفضل و حسیـنـیم ما سینه زنان، لطمه زنان، مویه کنانِ کام و لب عطشان ابالفـضل و حسینیم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
دریا به وسعـت نگهت چون دچار شد از آبـروی حـیـدریات بـیقــرار شـد وقتی قمر به عرصۀ شب پا نهاده است خجـلت زده ز جـلـوۀ رویت کـنار شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
همیشه روی لـبم ذکـر یا اباالفضل است چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است دودست داده به راه خدا وپس چه عجب اگر که معنی دست خـدا اباالفـضل است به جمله جملۀ یا کـاشف الـکـروب قـسم که استجابت صدها دعـا اباالفضل است نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است از ابـتـدا بـه من آمـوخـت مــادرم تـنـها دوای درد گـرفـتـارهـا ابـاالـفـضل است چه ترس دارد از آتش ،چه ترس از دوزخ اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است خـود امــام زمـان گـفـتـه اسـت مـی آیـد به مجلسی که در آن ذکر یااباالفضل است بـگـیـر ذکـر ابـاالـفـضـل با امـام زمـان ببین که بر لب صاحب عزا اباالفضل است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
نه در توصیف شاعرها نه در آواز عشاقی تو افزون تر از اندیشه فراوان تر از اغراقی وفـاداری و شـیـدایی عـلمداری و سقایی ندارند این صفت ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبیِّ تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که میگـویـد الا یا ایهـا الساقی تمام کودکان معراج را توصیف میکردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست میآیی و از دستت گریزانند پُر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمهها یا (عُدَّتی فی شِدَّتی) برگرد که تو بیمشک سقایی که تو بیدست رزّاقی شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را بماند باقی روضه درون سیـنـه ام بـاقـی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
پروردگار فضل و ادب هردو باهم است لقمان همیشه محضر او تا کمر خم است مثل حسین، جود و سخایش حَسن صفت حیدر خصال و ساقی و سردار علقم است بابـش ابـوتـراب و خودش باب آب، پس با این حساب در کـف او کل عـالم است در فن رزم معجزه گر گویمش سزاست دنیا به جـنگ او بـرود بـاز هم کم است در هر دو نقش عاشق و معشوق شد مثل تعریف عشق بی یل حیدر چه مبهم است شخصیتی است فوق بشر، ایده آل و ناب اسـبــاب ســر فـــرازی اولاد آدم اسـت الـحـق کـه شـد میـر و عـلـمدار کـربـلا اسـتـاد جـنـگ با روش نـامـنـظـم اسـت دریا دلی که دل به دل یـم زد و گـذشت دریا به حسرت نگهش غرق ماتم است از مشـک او پـیـالـۀ چـشمـم شده پُر آب در کار خـیـر و نیک همیشه مقـدّم است صیـاد را هم از در خـود رد نـمـی کـنـد در این بساط روزی او هم فـراهم است چون درک کرده حـالت یک نا امیـد را خیلی به رفع حاجت مـردم مصمّم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
آیــۀ انـّـا فــتــحــنــای قــیـام کــربــلا آیـت الله مـعـظـم سـیـد ارض و ســمـا شیر مرد هـاشمی سردار دشت نـیـنوا یـوسـف ام الـبـنـیـن آقـای کـل مـاسـوا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
شهسوار عشق چون آهنگ میدان میکند خاطر جمعی چو موی خود پریشان میکند اشک خونین میچکد از دیده بر دامان صبر هر زمان یاد از جوانان و عزیزان میکند بشنو از خیل فداکارش که یک عباس او عقل را در کشور جان مات و حیران میکند گاه دست خویش را در راه قرآن میدهد گاه وجان خویش را تسلیم جانان میکند موج زن شط و دلش خون و لبش پیش فرات از عطش خون بر دل لعل بدخشان میکند آب میخواهد خدایش آب کوثـر میدهـد دست میخواهد خدایش باغ رضوان میدهد از برای خـاطر بی دستی اش دست خـدا هر کجـا هر مشکـلی داریم آسان میکند ای طبـیب دردمنـدان دردمـنـدم دردمنـد درد میدانی چه با ما دردمنـدان میکـند خلق می دانند در دارالشفای قرب دوست دردها را بیـشتر عـباس درمـان میکند ما همه زار و نزاریم و توئی باب مـراد خـانـۀ امیـد ما را اشک ویـران میکـنـد میکند بنیاد هستی موج طوفان خیز اشک سیل اگر پی در پی آید آب طغیان میکند گر کسی حداد، از شهری بپرسد وصف شعر بیـشتر تعـریف از اشعـار کاشان میکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
تو شیـر شیـر خـداونـد اکـبری عباس! تو ذوالفـقار حسینی و حیـدری عباس! قسم به دیده و دستت که شد فدای حسین همیشه دیـده و دسـت بـرادری عباس! تو باب حاجت و بابالمراد و باب حسین تو از تمام شهیدان حق، سری عباس! عجب نه گر به تو زهرا پسر خطاب کند که در جلال، حسیـن مکـرری عباس! به دوش توست لوای حسین در صـف محشر پس از علی تو علمدار محشری عباس! تو دستیـار حسینـی، اگـرچه بـیدستـی تـو پـایدارتـرین دسـت داوری عـباس! حسین را نه فـقـط ظهر روز عـاشورا همیشه میر و عـلمدار لشکری عباس! به خون فرق سر و دست و صورتت سوگند تو شهر خون خداوند را دری عبـاس! روا بـوَد کـه بــه آب فـرات نـاز کـنی فرات چیست؟ تو فرزند کوثری عباس! هـزار مرتبـه"میثم" فـدای خاک رهت کـه تـو فــدایـیِ آلپـیــمـبـری عـبـاس!
: امتیاز
|